نسیم آشنا

هر چه میخواهد دل تنگم...

نسیم آشنا

هر چه میخواهد دل تنگم...


بسم الله الرحمن الرحیم
سوره بقره:
ذلک الکتب لا ریب فیه هدى للمتقین(2)
ترجمه :
2- این کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد، و مایه هدایت پرهیزکاران است .

چرا هدایت قرآن ویژه پرهیزکاران است ؟
مسلما قرآن براى هدایت همه جهانیان نازل شده ، ولى چرا در آیه فوق هدایت قرآن مخصوص پرهیزکاران معرفى گردیده ؟
علت آن این است که تا مرحله اى از تقوا در وجود انسان نباشد (مرحله تسلیم در مقابل حق و پذیریش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است ) محال است انسان از هدایت کتابهاى آسمانى و دعوت انبیاء بهره بگیرد.
به تعبیر دیگر: افراد فاقد ایمان دو گروهند: گروهى هستند که در جستجوى حقند و این مقدار از تقوا در دل آنها وجود دارد که هر جا حق را ببینند پذیرا مى شوند.
گروه دیگرى افراد لجوج و متعصب و هواپرستى هستند که نه تنها در جستجوى حق نیستند بلکه هر جا آن را بیابند براى خاموش کردنش تلاش مى کنند.
مسلما قرآن و هر کتاب آسمانى دیگر تنها به حال گروه اول مفید بوده و هست و گروه دوم از هدایت آن بهره اى نخواهند گرفت .
و باز به تعبیر دیگر: علاوه بر
(فاعلیت فاعل ) (قابلیت قابل ) نیز شرط است ، هم در هدایت تکوینى و هم در هدایت تشریعى .
زمین شوره زار هرگز سنبل بر نیارد، اگر چه هزاران مرتبه باران بر آن ببارد بلکه باید زمین آماده باشد تا از قطرات زنده کننده باران بهره گیرد.
سرزمین وجود انسانى نیز تا از لجاجت و عناد و تعصب پاک نشود، بذر هدایت را نمى پذیرد، و لذا خداوند مى فرماید:
(قرآن هادى و راهنماى متقیان است ).


وَالْحَمْدُ للهِ الَّذیتَحَبَّبَ اِلَی وَهُوَ غَنِی عَنّی

و ستایش خدایی را که با من دوستی کند در صورتی که از من بی نیاز است

بخشی از دعای ابو حمزه ثمالی

چه خدای دوستداشتنیی!

  • غلامحسن شیخی


صبح زود از محل اسکان به سمت دهلاویه حرکت کردیم، به یاد دوران دفاع مقدس صبحانه را در اتوبوس خوردیم. دهلاویه مشهد شهید چمران است همانجا که چمران قبل از رسیدن به آنجا در خودرو آخرین نوشته هایش را نوشت: "ای پاهای من! تا لحظاتی دیگر برای ابد به شما استراحت خواهم داد..."

دهلاویه خیلی شلوغ بود،در چندین باری که آنجا رفته ایم تنها یک بار توانستیم خوب استفاده کنیم. هدف آن روز ما فکه بود، پس زود از دهلاویه حرکت کردیم.

تنگه چزابه مقصد بعدی مان بود، از سفر چند سال پیش به چزابه خاطره خوبی داشتم، صفا و سادگی و مظلومیت خاصی داشت، چند شهید گمنام در یادمانی از جنس بوریا! و سنگری انفرادی کنار یادمان که در آن مینشستی آیاتی از قرآن را نثار شهدای چزابه میکردی، و کل منطقه در محاصره هور و نیزار.

اما حالا بعد از یکی دو سال که وارد چزابه شدیم منطقه را تغییر یافته دیدم، هور و نیزار خشک شده بود، و خبری از آن حسینه از جنس بوریا نبود و چایش را ستون های سرد سیمانی گرفته بود و آن شهیدان گمنام، مظلومانه در محاصره ستون های سیمانی و داربستهای فلزی.

از چزابه به سمت فکه راهی شدیم...

الله اکبر نماز ظهر بود که رسیدیم فکه، نماز را خوانده نخوانده، باز زودتر رفتم برای هماهنگی راوی.

باز هم سردری آسمانی، با جمله ای آسمانی، فاخلع نعلیک...و باز کفشهای جا مانده از سفر

شاید وسیعترین منطقه برای بازدید همین فکه باشد، از دروازه ورودی تا محل اصلی حدود یک ربع ساعت راه است که باید با پای پیاده و بی کفش رفتش، خاک فکه نرم است و کمی پا در آن فرو میرود، و قدری راه رفتن در آن مشکل! از سفرهای قبل به یاد دارم که رزمندگان جوان در دوران جنگ هر کدام با باری حدود سی کیلوگرم چندین کیلومتر در این خاک مجبور به پیاده روی بودند، ما که بی بار به آخر راه نرسیده از نفس افتادیم(شاید بخاطر کوله بار سنگین گناه باشد). تقریبا تمام مناطق قبل، یادمانی داشتند و شهدای گمنامی، اما فکه.....فکه یادمان ندارد، مزار شهدای گمنام ندارد، مسجد و حسینه و نمازخانه ندارد، فکه اما چیزی دارد که هیچ جای دیگر ندارد....قتلگاه!!! همانجا که بعثیها دست و پای بسیجیهای ما را با سیم تلفن جنگی از پشت بسته بودند و در بیابان تشنه فکه، زیر نور سوزان خورشید رها کردند و آنها همانجا شهید شدند و اما خاک فکه سیراب شد.

در راه مادر را دیدم که انگار پای رفتن به قتلگاه فرزندش را نداشت، شاید هم دل رفتن را! همانجا میان راه صندلی گذاشته بود و پشت سیم خاردارها و رو به میدانهای مین به نمیدانم کجا خیره شده بود.

به قتلگاه که رسیدم کنار محل راویان، جوانی دیدم خوش سیما با جلیقه ای که از دور داد میزد که از راویهای ستاد تفحص سیره شهدا است و شال سبز دور گردنش نشان میداد سید است. در اکثر مناطق هم راویهای ستاد تفحص بودند که چهارچوب کلی صحبتشان سیره اخلاقی و خاطرات معنوی شهدا بود و هم روایهایی که لباس نظامی داشتند و بیشتر خاطرات نظامی و در مورد عملیاتها میگفتند و ما ترجیح میدادیم که از راویهای ستاد تفحص استفاده کنیم.

سید جوان را که دیدم گفتم خود جنسه! تا بچه ها بیان با راوی جوان برای روایتگری هماهنگ کردم و او هم پذیرفت، در خلال صحبتها فهمیدم که فرزند شهید هم هست، دیگه بهتر از این نمیشد، حتما حرفهای زیادی برای گفتن داشت. همانجا در قلگاه نماز عصرم را به جماعت خواندم.، سجده گاهم، سجاده ام، مُهرم! همه و همه همان خاک پاک فکه بود، عحب نمازی شد اون نماز.

بچه ها کمی دیر کردند و در این حین چندین نفر آمدند از سید خواستند که برای کاروانشان خاطره شهدا بگوید که بخاطر قولی که به من داده بود نپذیرفت.

بلاخره بچه ها آمدند و نشستند و سیستم صوت را راه انداختند، سید خواست روایت را شروع کند که چشمش افتاد به سرهنگ باز نشسته ای که از راویان نظامی اونجا بود، به رسم ادب و تواضع میکروفن رو به ایشون تعارف کرد و سرهنگ هم بنا به قانون تعارف اومد نیومد داره،میکروفن رو گرفت و شروع کرد، سید هم نشست کنار ما و پای خاطرات سرهنگ!!

  • غلامحسن شیخی

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر بلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از بلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای بلاگ ها است.

بلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند بلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز به تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • غلامحسن شیخی

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار! اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • غلامحسن شیخی